اولین تجربه سکسی پتیاره ایرانی

اولین تجربه سکسی من با پسر همسایه بود که در دکتر بازی صورت گرفت . علی پشت درختها چادر من را گرفت و روی زمین پهن کرد و گفت : من دکتر میشم و توهم مریض میشی میای من امپول می زنم .
من هم نقش بیمار را بازی کردم و روی چادر کنار علی نشستم و گفتم : اقای دکتر دلم درد می کنه
جعفر دستی بروی شکمم کشید و دستش را پایین کشید تا روی کسم . بعد گفت : باید بهت امپول بزنم . شلوارتو بکش پایین . من هم گوشه شلوارم را کشیدم پایین . ولی علی گفت : اینجوری که نمیشه . بعد شلوارشو کشید پایین و کیرش راست کرده بود را نشان داد و گفت : باید امپول بزنی تا خوب بشی . چند بار قبلن کیر دیده بودم . دور هم می نشستیم. یواشکی کیر و کسمون را نشان همدیگر می دادیم .
علی نزدیک من شد و شلوارم را کشید پایین و گفت : اینجوری بخواب و کمرتو خم کن تا من بهت امپول بزنم . من هم دمر خوابیدم و علی گفت : زیاد درد نداره .
دستش را دور سوراخ کونم میمالید . اولش خوشم نیومد بعد دستش را تو سوراخ کسم کرد و گفت : خانم الان امپول می زنم بعد کیرشو نزدیک سوراخ کسم کرد و ارام فرو کرد . دردم گرفته بود
صدای اه و ناله ام درامد که گفت : سرو صدا نکن . امپول اگر نزنم خوب نمی شی . بعد هم افتاد روی من و کیر وشو عقب وجلو کرد. علی 12 ساله بیشتر نداشت ولی معلوم بود تا حالا چند تا از دختر ها را با دکتر بازی کرده بود . بعدها فهمیدم علی خودش به پسرهای دیگر کون میده.
علی کیرشو کرده بود تو کسم و در نمی اورد . من هم خوشم امده بود و داشتم حالم می کردم . چند بار خودم با انگشتم کرده بودم تو کسم ولی انگشت کردن کجا و کیر فرو کردن کجا .
علی چند دقیقه حسابی تلمبه زد و کیرش را که کوچک و قرمز شده بود رااز کسم دراورد و با دستش نالید تا دوباره شق کنه .
من نشستم روی زمین وگفتم : اقای دکتر بسه دیگه خوب شدم . گفت : نه یه امپول دیگه بزنم خوبتر میشی . بعدهم لای پای من را باز کرد و کنارم نشست و با انگشتش لای کسم را باز کرد و کیرشو فرو کرد ولی اینبار با توجه به موقعیت راحت جا نمی رفت . سر کیر علی توکسم می رفت .
چند دقیقه ای گذشت که با صدایی که به ما نزذیک می شد سریع شلوارمان را کشیدیم بالا .
یکی از دخترعموهای علی بود که اسمش زهرا بود با اینکه ده سال بیشتر نداشت ولی حسابی کیر علی را خورده بود . تا چادر و زیپ باز شلوار علی را دید گفت :من هم اقای دکتر مریض هستم . دستش را گذاشت روی کسش و گفت : اینجام درد می کنه اقای دکتر . علی ابتدا مقاومت کرد ولی با اصرار زهرا گفت : ما دکتر بازی نمی کردیم .زهرا ولکن نبود . علی بلند شد و رفت . زهرا به من گفت : ببا خودمون دکتر بازی کنیم .
که صدای مادرم امد و من گفتم زهرا بعدن بیا خونه ما دکتر بازی